ابر پاکیزه ردا آسمان سرخابی چشم سبز جنگل تیره از بی خوابی کاکل دشت چو دریا در هم خیس خیس از شبنم اسب ها یال افشان لخت در این وادی شیهه و جست و گریز و آرام شادی و آزادی شادی و آزادی
در بسته است و پنجره بسته است و پرده ها قاب در و دریچه گرفته است اما ز گوشه ای از چشم ها نهان می تابد آفتاب بر دست و دفتر من و گلدان زین تنگ گوشه نیز تواند اندیشه لطیف بیرون رود ز روزن پنهان تا گردد آفتابی و گسترده در جهان