December 31, 2006
fall
آه ای درخت ها
در زیر شاخه های شما خوش فراغتی است
دست خنک به گونه فشردن
باران عاشقانه ی شب را
با اشک خود ، مکیدن و خوردن
گهگاه ، قطره های زلالش را
چون مهره های جامد تسبیح
یا روزهای مرده ی دیرین
در لابلای پنجه ، شمردن
با قطره های روشن باران ، رها شدن
در جویبار تیره ی ایام
رفتن به سوی صبح تولد
رفتن به سوی جنگل سر سبز کودکی
آنجا که قارچ های سبکبال
در زیر چتر کاج کهنسال
از شادی ولادت خود ، طبل می زدند
آویزه های یاس
با خوشه های تازه ی انگور
در نازکی ، مقابله می کردند
زاغ سیاهپوش
تصویر باژگونه ی غاز سپید بود
در دوربین آب
آنجا ، گل انار
شیپور سرخ می زد در گوش آفتاب
All my eyes see is art
...i'm melted in art...............
A photoshop work on my picture and my caligraphy work...
-The poem: it says you have to enjoy every moment of life;because if it goes,it won't come back.
I chose open eyes for the first line because it talks about happiness and life.The second line says time goes by so fast and moments won't last forever,so i put a picture of close eyes.
Cheers