October 30, 2007

ای نور چشم من سخنی هست گوش کن

ای نور چشم من سخنی هست گوش کن....... چون ساغرت پر است بنوشان و نوش کن
در راه عشق وسوسه اهرمن بسیست.......... پیش آی و گوش دل به پیام سروش کن
برگ نوا تبه شد و ساز طرب نماند...... ای چنگ ناله برکش و ای دف خروش کن
تسبیح و خرقه لذت مستی نبخشدت...... همت در این عمل طلب از می فروش کن
پیران سخن ز تجربه گویند گفتمت........ هان ای پسر که پیر شوی پند گوش کن
بر هوشمند سلسله ننهاد دست عشق..... خواهی که زلف یار کشی ترک هوش کن
با دوستان مضایقه در عمر و مال نیست......... صد جان فدای یار نصیحت نیوش کن
ساقی که جامت از می صافی تهی مباد............... چشم عنایتی به من دردنوش کن
سرمست در قبای زرافشان چو بگذری........ یک بوسه نذر حافظ پشمینه پوش کن

1 Comments:

Anonymous Anonymous said...

من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم .محتسب داند که من این کارها کمتر کنم.من که عیب توبه کاران کرده باشم بارها .توبه از می وقت گل........دیوانه باشم گر کنم...............رها وآزاد باشید..

11:30 AM  

Post a Comment

<< Home